چرخشهای سیاسی
پس از شکست دوباره جنبش اصلاح طلب
با هيئت دائر حزب٬ بخش اول

یک دنیای بهتر: جنبش اصلاح طلبی حکومتی در شکل و قالب جدید آن یکبار دیگر شکست خورد. به بدنبال آن کل پیکره جنبش ملی – اسلامی در بحران قرار گرفته است. بخشهایی از آنها به طرف خامنه ای چرخیدند٬ بخشهایی دیگر سرگردان و مستاصل اند. بخشهایی از جنبش ناسیونالیسم پرو غربی هم که تماما در کنار این جنبش قرار گرفته بودند وضعیت بهتری ندارند٬ دچار بحران و ضربات سنگینی شدند. معنای سیاسی و عملی این شکست چیست؟ برخی این شکست را شکست خیزش توده های مردم و همچنین شکست جنبش اصلاح طلبی ارزیابی می کنند. واقعیت چیست؟ چه پدیده ای شکست خورده است؟ کدام پدیده شکست نخورده است؟ چه ارزیابی ای از موقعیت جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم اسلامی در حال حاضر دارید؟

سیاوش دانشور: وضعيت امروز جنبش موسوم به اصلاح طلبى اثبات حقايقى است که توسط حزب ما و امثال ما در مورد دورنماى پروژه اصلاح رژيم اسلامى بيان شده بود. تکرار مکرر عبارات و مقولات و عنوان ها توسط رسانه ها نبايد فعالين جنبش ما را دچار اشتباه کند. از اول قرار به "اصلاحاتى" به نفع مردم نبود. حتى وعده اش هم نبود. "اصلاح طلبى" پرچم و اسم رمزى بود که با آن بخشى از هيئت حاکمه براى نجات نظام بميدان آمد. ديدگاهى که با فرض اساس جمهورى اسلامى و ارکانها و قوانين اش ميخواست با گسترش پايه معتقدان به ارتجاع اسلامى در مقابل نخواستن مردم بايستد. اين پروژه در اوج دو خرداد که دولت و مجلس در اختيار "اصلاح طلبان" بود شکست خورد. آنها حتى نتوانستند روزنامه هاى خودشان را داير نگاه دارند تا چه رسد به تصويب و اجراى اصلاحاتى واقعى از قبيل بالا بردن رفاه مردم٬ و يا گشايش سياسى و حق شهروندان به دخالت در سياست بدون ترس از تيغ نيروهاى مخوف امنيتى. ما قبل از دور دوم حضور اين جريان در قالب "جنبش سبز" اعلام کرديم که "ويدئوى دو خرداد قابل تکرار نيست". توضيح داديم چرا قابل تکرار نيست و تکرار نشد. شکست امروز اين جنبش و حذف آن از درون نظام اسلامى و ايجاد محدوديت هاى شديد براى بقاياى آن٬ چيزى جز شکست استراتژى "اصلاح نظام" نيست. تا به اين جريان مربوط است چرخش عجيبى ديده نميشود. سياست زانو زدن در مقابل خامنه اى و تبديل شدن به مضحکه خاص و عام و هم جديد نيست. بستر اصلى جريان موسوم به اصلاح طلبى از خاتمى و کروبى تا موسوى و ديگران هميشه فرض شان نظام اسلامى و قوانين اش زير پرچم ولى فقيه بوده است. فوقش در ته انتظارات اصلاح طلبى شان ميخواستند ولى فقيه را قانونيزه کنند. آنهم قانونى که خود فرد مربوطه را وراى هر چيزى گذاشته است!

اما وضع جريانات اپوزيسيون طرفدار رژيم در دوره شکست جناح متبوع شان در حکومت بشدت بحرانى ميشود. عده اى اعلام برائت ميکنند٬ عده اى سرنگونى طلب ميشوند٬ عده اى اصلاح پذيرى نظام را زير سوال ميبرند٬ عده اى همان اوارد سياسى شکست خورده را اينبار با ادبيات غير اسلامى تکرار ميکنند. بخشهاى پرو غربى شان در اين اوضاع مستقيما سراغ آمريکا ميروند. موقعيت اينها تشابه زيادى دارد به لشکر شکست خورده اى که در يک جنگ تار و مار شده و همه چيزيش را از دست داده است. چرخشهاى سياسى را در بخش اپوزيسيون پرو رژيم مشاهده ميکنيم. حتى فروپاشى جرياناتى مانند جمهوريخواهان ملى ايران٬ که يک گروه فشار جناح اصلاح طلب درون حکومتى در بيرون حکومت بيش نبود و نقشى از اين فراتر بازى نکرد٬ از نتايج بن بست شکست استراتژى اصلاح طلبى است. امروز بخشى از اين طيف ادبيات و سياست شان بيشتر متاثر از راست پرو غربى است که با دمکراسى خود را تبئين ميکند. در صورتى که قرار نبود اصلاح طلبان دينى دمکراسى بياورند. در آخرين بسته بندى٬ جنبش سبز حکومتى قرار بود به دوره امام قاتل رجعت کند و اين اصلاح طلبان اپوزيسيون فقط مانده بود در ميدانهاى اروپا الله و اکبر بگويند! حالا اينها از دمکراسى و ضروريات دمکراسى در ايران حرف ميزنند. اين هم به معنى تغييرات جدى در سياست و برنامه اين جريانات نيست بلکه بيشتر منعکس کننده دوره تلاشى و انتظار است. بمجرد اينکه عنصرى ديگر توسط حکومت جلو انداخته شود که از اصلاح طلبى و اجراى قانون و اين قبيل مسائل بگويد٬ همه شان مجددا به خط ميشوند و از نظام اسلامى شان دفاع خواهند کرد.

اما براى راست پرو غربى که پشت اين جريان رفت دلائل سياسى و استراتژيک وجود داشت. به نظر من راست پرو غربى در فقدان يک طرح جدى آمريکائى که نهايتا اين جريان را به قدرت برساند٬ خود را تطبيق داد و تلاش کرد در صف بورژوازى اسلامى بازى کند. سرنگونى طلبى اش را موقتا کنار گذاشت٬ به تکرار چند شعار ناسيوناليستى و سرود فاشيستى "اى ايران" قناعت کرد٬ و تماما خود را در "جنبش سبز" مستحيل کرد. موقعيت اين جريان بيان کننده ناتوانى رهبرى يک جريان راست بورژوائى در تبئين سياست و استراتژى در تقابل با حکومت اسلامى است. امرى که موجب شد در اين جنبش جريانات افراطى تر دست بالا را پيدا کنند.

آيا شکست اصلاح طلبى حکومتى شکست نخواستن حکومت توسط مردم است؟ اگر اين دو را معادل هم قرار دهيد حتما به همين نتيجه ميرسيد که خيلى ها به عناوين مختلف رسيدند. آنچه شکست خورده است استراتژى اصلاح طلبى اسلامى و کل جنبشى است که با اتکا به سياستهاى ارتجاعى اين جريان درون حکومتى ميخواست "اصلاحات" کند! يعنى نظام منحط اسلامى را از گزند سرنگونى نجات دهد و اعتراض و نخواستن مردم را در چهارچوبهاى مجاز رژيم اسلامى مهار سازد. اين شکست خورده و تمام شده است. اما اصلاح طلبان و نق زدنهاى قانونى شان هنوز هست. مادام که جمهورى اسلامى هست همواره در شرايط بحرانى جرياناتى عروج ميکنند که داعيه نجات نظام و داشتن نسخه برون رفت از بحران را دارند. اما اصلاح طلبى بعنوان يک جريان مطرح و دخيل در سياست ايران و حکومت اسلامى براى هميشه کارش تمام شده است.

نخواستن حکومت توسط مردم اما قديمى تر از پديده اصلاح طلبى است و با آمدن و رفتن اصلاح طلبان تغيير نميکند. اين نخواستن وسيع خود را در اشکال مختلف اعتراضى از قيامهاى شهرى و درگيرى روزمره خيابانى با اوباش تا تظاهراتهاى توده اى خود را نشان داده است. مردم هر وقت در بالا شکاف ديده اند٬ اگر آنرا به نفع خود ارزيابى کردند٬ وارد شدند و سعى کردند با تعميق اين شکافها بطور مستقل ابراز وجود کنند. خيلى ها و از جمله خود اصلاح طلبان و خامنه اى اين تلاشها را بحساب نظامشان ميگذارند و موئتلفين شان در اپوزيسيون و همينطور متاسفانه عده اى چپ نما همين حرفها را تکرار ميکنند. واقعيت اينست که سياست در ايران دو طرف ندارد و مردم هوراکشانى نيستند که بين خامنه اى و احمدى نژاد و خاتمى و موسوى تقسيم شدند. سياست در ايران يک طرف سوم دارد که مردم مخالف حکومت است. طبقه کارگر٬ اکثريت عظيم زنان٬ نسل جديد و دانشجويان پيشرو٬ توده هاى محروم و لگد مال شده که اين حکومت را نميخواهند. دعوا از بالائى ها شروع نشده تا با تغيير در ميان بالائى ها و حذف يکى تمام شود. منشا بحران در جامعه و کشمکشهاى سياسى قديمى تر است که در درون حکومت به ايجاد صفبنديهاى جديد و اصولا پيدايش "اصلاح طلبى" و "جامعه مدنى" و "ايرانيت" و غيره منجر شده است. هدف بالائى نجات نظام و هدف پائينى ها نفى نظام است. نخواستن مردم سرجايش بقوت خود باقى است. مبانى بحران جمهورى اسلامى با شدت بيشتر از قبل و تناقضات خردکننده تر سرجايش است. آنچه شکست خورده تلاش مجدد بخشى از نيروهاى مرتجع درون حکومتى براى نجات نظامشان بود که با مقاومت و سرکوب و نهايتا حذف توسط ديگر نيروهاى درون حکومتى پاسخ گرفت. مردم در جريان دو سال گذشته تلفات دادند٬ پس نشستند٬ سبک و سنگين کردند٬ اما به حکومت رضايت ندادند. مردم بدليل نداشتن رهبرى و سازمان مناسب سرنگونى نتوانستند به نيروهاى حکومتى فائق بيايند. مردم حکومت را نميخواهند و مترصد سرنگونى آنند. اين جنبش توده اى بار ديگر بميدان مى آيد. از تجارب کشورهاى منطقه بهره خواهد برد و توهمات قبلى را از خود خواهد تکاند. اکثريت عظيم مردم ايران به جمهورى اسلامى رضايت نميدهند و آنرا نهايتا سرنگون ميکنند.

یک دنیای بهتر: دوره های اعتراضی همواره با ارزیابی های متعدد و یا تجدید نظر روبرو شده است. چه ارزیابی از سیاست حزب در این دوره دارید؟ نقاط ضعف و قوت حزب را در این دوران کدامها میدانید؟ راه آینده مستلزم نقد و تثبیت کدام مولفه ها است؟

آذر ماجدی: من با افتخار میتوانم اعلام کنم که مواضع حزب در این دوره کاملا قابل دفاع است. حزب موفق شد کمونیسم کارگری رادیکال را کاملا نمایندگی کند. توانست خط کمونیسم کارگری را به پیش برد و جریانات ارتجاعی و ضدانقلابی را افشاء کند. حزب کوشید تا موانعی که جریانات ضدانقلابی در مقابل مبارزات مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی و برای تحقق خواستهای پایه ای خویش، یعنی آزادی، برابری و رفاه، قرار می دهند را کنار زند. با جرئت می توان اعلام کرد که اگر حزب و مواضع رادیکال و کمونیستی آنرا از صحنه مبارزات سیاسی جامعه حذف کنید، آنچه باقی می ماند جدالی است میان جریانات مختلف اصلاح طلب حکومتی، جریان ملی - اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب. حضور چپ بسیار کمرنگ و آلوده به جنبش ها و گرایشات بورژوایی است. بدون نقش حزب جریان سبز اسلامی کاملا دست بالا پیدا می کرد. ما توانستیم جنبش سبز اسلامی را افشاء و بی آبرو کنیم. توانستیم ماهیت واقعی مبارزات مردم و خواست های پایه ای آنها را در پس اشکالی که در هر لحظه بنا به مقتضیات و محذورات متعدد بخود می گرفت در مقابل چشمان جامعه قرار دهیم. در سطح متوقف نشدیم. به عمق روند مبارزه طبقاتی نگریستیم و آنرا تبیین کردیم. من شخصا هیچگونه نقدی به مواضع سیاسی حزب در این دوره ندارم.

نقطه ضعف حزب نه در مواضع سیاسی و تئوریک آن، بلکه در نیروی مادی آن برای رهبری مبارزات مردم و سازماندهی طبقه کارگر نهفته است. حزب باید خود را سریعا و وسیعا گسترش دهد. باید به یک حزب قوی و محکم ارتقاء یابد. تحزب سیاسی کمونیستی کلید پیروزی طبقه کارگر و مبارزات مردم زحمتکش و آزادیخواه است. ما باید با تمام نیرو بکوشیم که به یک حزب سیاسی وسیع کارگران بدل شویم. از قدرت سازماندهی وسیع برخوردار شویم. بخش وسیعی از کارگران رادیکال سوسیالیست را بخود جلب و جذب کنیم. حزب باید وسیعا در دسترس جامعه قرار گیرد، اعتماد بخش وسیعی از مردم را به قدرت رهبری انقلابی خود جلب کند. حزب باید بتواند در نقش رهبری مبارزه انقلابی کمونیستی ظاهر شود. ضعف اصلی حزب در اینجا نهفته است. ما در کنگره اول حزب بر این مساله پای فشردیم و از آن زمان کوشیده ایم که حزب را در آن جهت پیش برانیم. بنظر من سرعت حرکت مان رضایت بخش نبوده است. باید با قدرت و تمرکز بیشتری در این جهت حرکت کنیم. ما باید به معنای واقعی کلمه به حزب رهبر، حزب سازمانده بدل شویم. تا آن نقطه هنوز کار بسیاری باید انجام شود .

یک دنیای بهتر: یک رکن دعواهای باندهای حکومت بر سر میزان تعرض به زنان و تشدید آپارتاید جنسی در دانشگاهها و مراکز علمی است. چگونه است که دستجات اوباشی که یک دوره تعرض وحشیانه علیه مردم را از سر گذراندند اکنون بر سر چگونگی مقابله با "بدحجابی"٬ "شکار زنان" و مساله "تفکیک جنسیتی" در دانشگاهها به مقابله با یکدیگر بلند شده اند؟ با این تعرض چگونه باید مقابله کرد؟

نسرین رمضانعلی: پدیده تعرض به زنان موضوعی تازه در ایران تحت حاکمیت یکی از سیاهترین حکومتهای دنیای نیست. بیش از سه دهه است ما شاهد تعرض هر روزه به موقعیت زنان هستیم. اگر نگاهی به این سه دهه از حاکمیت این حکومت هار اسلامی بیندازیم٬ می بینیم که هر بار با بهانه ها و تحت عناوین مختلف تلاش کرده است نیمی از مردم در ایران را بطور سیستماتیک سرکوب کند٬ مرعوب کند و به ارتجاعی ترین سنن چنگ بیندازد. نه تنها نیروهای سرکوبگرش را در اماکن عمومی و حتی در چهار دیوارها و خانه بلکه فرهنگ متخجر مردسالاری را بیش از هر زمانی به امری "طبیعی و عادی" در زندگی مردم تبدیل کند. قوانینی که زن را نصف مرد بحساب می آورد و از تمامی سطوح یک زندگی اجتماعی و برابر محروم کند. ليت حکومت مرتبا با تصویب قوانین زن ستیز و به جان مردم انداختن نیروهای سرکوبگر زندگی عادی و نرمال را از مردم سلب کرده است. اما سوال اساسی این است آیا این تعرض به یک بخش جامعه بی جواب مانده است؟ آیا سازماندهی نیروهای سرکوبگر و عمليات ضد زن انواع اوباش حکومتى و به اصطلاح "مبارزه با بدحجابی و بی حجابی" موفق بوده است؟ در مقابل این تعرض همه جانبه آیا حکومت الله توانسته زنان را خانه نشین و گوشه گیر کند و آنها را از سوخت ساز اجتماعى منزوى کند؟

پاسخ منفى است. درمقابل این ماشین سرکوب ضد زن اسلامی ما شاهد یک جنبش عظیم به وسعت کل ایران بودیم که هر روز رادیکالتر شده است و هر روز برای رسیدن به مطالبات خودش در اشکال مختلف مبارزه کرده است. جمهوری اسلامی نه تنها نتوانسته قوانین ضد زنش را تثبیت کند بلکه با معضل لاینحلى روبرو است. در حالی که در سالهای اول حاکمیت٬ زنان تنها در یکسری از رشته های تحصیلی که برای زنان ممنوع بود و به یمن همین مبارزات آزاد شد شرکت داشتند٬ امروز آماری که داده می شود از حضور زنان در اکثریت رشته های تحصیلی سخن ميگويد. اين يعنى تحمیل زنان به حکومت ضد زن. رژیم تلاش کرده آپارتاید جنسی را نه تنها در محیط  تحصیلی تحميل کند٬ بلکه تلاش برای ایجاد جدا سازی در امکان عمومی مثل؛ سینما٬ پارک٬ مراجعه به ادارات دولتی و غیره٬ پروژه های حکومت اسلامی است که همه شکست خورده است. شکست این طرحها و هزاران طرح ارتجاعی دیگر به همت جنبشی عظیم رادیکال است که رژیم را به زانو در آورده است .

بخشهائی از حکومت یا همین اصلاح طلبان حکومتی آگاه بر این مسئله هستند که در ایران ونان را نمیتوانند خانه نشین کنند و نمیتوانند زنان را به دوران بربریت برگردانند. متوجه شدند که جنبش رهائى زنان يک نیروی محرک علیه کلیت نظام موجود است و از هر شرایطی به نفع رسیدن به بخشهائی از خواستهای خود مبارزه می کنند. اصلاح طلبان حکومتی تلاش ميکنند این جنبش را همراه خود و از این نیروی واقعی به نفع خود استفاده بکنند. از یک طرف برای مقابله با جناح اصوالگرایان و از طرف دیگر برای حفظ و نجات نظام میتوان یک سری فعال ملى اسلامی ردیف کرد و در رتبه اول خانم عبادی را نام برد که طی سالها تلاش نمودند چهره کثیف اسلام را بزک بکنند. در عین حال خود را بعنوان فعال جنبش زنان و حقوق بشر معرفی کنند و صد البته هر کجا تریبونی در اختیار داشتند در خدمت اسلام و جناحی از حکومت بکار گرفتند .

بنابراین در حالی که جمهوری اسلامی هر روز به بهانه ای به بخش عظیمی از جنبش سرنگونی طلبی انقلابی تعرض ميکند٬ و جناح مغضوب مقابلش تلاش میکند جنبش زنان را به نفع خود مهار کند و برای قدرتنمائی در مقابل جناح دیگر در اختیار داشته باشد٬ جنبش آزادی زن و مبارزات هر روزه این جنبش در کوچه خیابان در صفهای نان و شیر٬ در ادارات و دانشگاه و مدرسه٬ در کارخانه و مزرعه ترسی بوده در دل حکومت. این جنبش حکومت اسلامی را خوب می شناسد. زنان خوب می داند که نه در دوره موسوی و کروبی نه در دوره هاشمی و خاتمی و امروز احمدی نژاد سهمی بجز سرکوب و تحقير اسلامى نداشته اند.  هرگاه هم نظام اسلامى در خطر بوده گله های برادران حزب الله و خواهران فاطمه زهرا را مثل گرگ هار بجان زنان ریختند. زنان نه اسید پاشی به صورت شان و نه پونس زنی بر پیشانی شان در دوره تحميل حجاب خمينى را فراموش نکرده اند. زنان و جنبش آزادی زن یادشان نرفته هر روزه چگونه تحقیر شدند٬ چگونه در برنامه های رادیو و تی وی و در رسانه ها و حتی در کتب درسی بعنوان جنس فرودست حقوق و حرمت شان پایمال شده است .

جنبش ازادی زن همه این جناحها را شناخته و راحت زیر پرچم هر بخش و جناحی نمیرود. اگر این جنبش آنقدر قوی و رادیکال نبود٬ اگر حتی جنبش برای آزادی زن تنها کمی تزلزل داشت٬ این همه نیرو را براى سرکوب آن اختصاص نمی دادند. پروژه هاى کثیف را به اجرا در نمی آورند تا زنان را محدود کنند و برخى مردان خانواده را دربان زندان زنان بکنند. امروز وقتی از جنبش برای آزادی زن صحبت میکنیم٬ صفی از مردان و زنان هستند که در مقابل این عقب ماندگی و در مقابل حکومت هار اسلامی ایستاده اند و تعرض به حقوق زنان را تعرض به کل جامعه می دانند. این جنبش امروز قوی است و هر روز قویتر می شود . تلاش ما هم بیش از پیش سازماندهی این جنبش برای آزادی زن است. بقول منصور حکمت "انقلاب آتی ایران ميتواند یک انقلاب زنانه باشد".  

یک دنیای بهتر: در این دوران حکومت اسلامی طرح حذف سوبسیدها از مواد سوختی و کالاهای اولیه پیش برد. این طرح یک اقدام ضد منافع کارگر و مردم زحمتکش و گوشه ای از طرح ریاضت کشی اقتصادی است. احمدی نژاد به این خاطر از صندوق بین المللی پول مدال تشویق گرفت. اما در عین حال ما شاهد آن بودیم که جریانی در صفوف سندیکای نیشکر هفت تپه به پرچمداری رضا رخشان به دفاع از این طرح ارتجاعی برخاست. و خواستار نظارت کارگران بر اجرای دقیق آن شد. این جریان در عین حال به تعرضی بی سابقه علیه چپ متوسل شد. برخی از جریانات حاشیه ای و بی ربط به جامعه و زندگی کارگر نیز در پشت این طرح قرار گرفتند. حزب "حکمتیست" با جناحهای متعددش از این جمله است. ارزیابی شما از این تغییر و تحولات چیست؟ سیاست اخیر حزب اکس کمونیست کارگری را چگونه ارزیابی میکنید؟

علی جوادی: سیاست حذف سوبسیدها یک راه حل شناخته شده و همگانی سرمایه در مواجهه با بحران اقتصادی است. حذف خدمات اجتماعی٬ حذف بیمه های درمانی٬ حذف سوبسید کالاها و اقلام اولیه مورد نیاز همگان در جامعه٬ گوشه ای از تحمیل بار بحران سرمایه داری بر دوش توده های مردم کارگر و زحمتکش در جامعه است. سرمایه از این مجرا سهم بیشتری از ارزش تولید شده توسط طبقه کارگر را تصاحب کرده و متعاقبا شکاف طبقاتی بیشتر و محرومیت بیشتری نصیب توده های زحمتکش میشود.

در حکومت اسلامی این طرح ضد کارگری را با نام وارونه "هدفمند کردن یارانه ها" به جامعه تحمیل کرده اند. ادعای کاذبشان این است که در پی اجرای این طرح اقشار پایین جامعه سهم بیشتری از "یارانه ها" دریافت خواهند کرد. واقعیت این است که در یک حمله ضربتی و جراحی اقتصادی بیش از ۴۰ میلیارد دلار بر هزینه زندگی مردم افزودند. اما از آنجائیکه می دانستند چنین تعرضی با واکنش مردم زحمتکش مواجه خواهد شد٬ نتیجتا کوشیدند با حلقه واسط پرداخت "یارانه های نقدی" این جام زهر را به مردم حقنه کنند تا بتوانند در حلقه بعدی خود را از شر این حلقه نیز خلاص کنند. خودداری از پرداخت این "یارانه ها" از هم اکنون نغمه هایش آغاز شده است.
 
اما در اینجا باید به این نکته هم پرداخت: چرا حکومت اسلامی اقدام به اجرای این طرح کرد؟ در پاسخ علاوه بر منافع اقتصادی سرمایه باید به مصالح سیاسی حکومت اسلامی در اجرای این طرح نیز اشاره کرد. طرح حذف سوبسیدها یکی از بزرگترین حلقه های چپاول ثروت اجتماعی توسط حکومت اسلامی در ایران است. این اقدام یک حلقه اساسی در خالی کردن سفره خالی مردم زحمتکش در ایران است. اقدامی است که هر حکومت سرمایه در مواجهه با بحران اقتصادی به آن متوسل میشود. حذف خدمات اجتماعی و رفاهی در کنار تشدید استثمار اهرم های اصلی سرمایه در تلاش برای مقابله با گرایش نزولی نرخ سود و بحران سرمایه است. حذف سوبسید ها در عین حال ثروت عظیمی را در اختیار حکومت اسلامی قرار میدهد. ثروتی که سهم معینی در تامین هزینه سرکوب و چپاول حکومت اسلامی سرمایه میتواند ایفا کند.
 
از طرف دیگر این اقدام برای حکومت اسلامی در شرایطی که بر کوهی از آتشفشان و انزجار مردم نشسته است٬ در عین حال اقدامی سیاسی است. تلاشی است برای تخلیه توان مبارزاتی کارگر و مردم زحمتکش. اقدامی است در جهت به تسلیم کشاندن مردمی که بی هیچ اما و اگری خواهان سرنگونی رژیم اسلامی اند. رژیمی که تلاش برای بقاء و حاکمیت مشغله هر روزه اش است نمیتواند در توسل به چنین اقدامی جنبه های سیاسی و معضل اصلی خود را مد نظر نداشته باشد. اگرچه این رکن سیاست اقتصادی حکومت اسلامی کمتر مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است اما یک مشغله اساسی و همیشگی رژیم اسلامی است. غالب تبیین ها از اهداف رژیم اسلامی در اجرای این طرح عمدتا بر منافع اقتصادی سرمایه دارانه این طرح مبتنی است. در صورتیکه اهمیت سیاسی این طرح بهیچوجه کمتر از اهمیت اقتصادی آن برای حکومت اسلامی نیست. چرا که یک شاخص مهم در دستور قرار گرفتن چنین طرحهایی جنبه سیاسی آن در مواجهه با مردمی است که آرزوی سرنگونی رژیم اسلامی در صدر خواستهایشان قرار دارد.
 
اما در کمال تعجب این طرح توسط یکی از جریانات درون سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه به پرچمداری رضا رخشان مورد استقبال قرار گرفت. ایشان در مقاله ای طولانی و در لابلای جمله پردازیهای بسیار به دفاع عملی از این طرح ضد کارگری و سرمایه دارانه برخاستند. و ایکاش فقط شرمگینانه از این طرح استثمارگرانه بسنده میکرد٬ رسما اعلام کردند که جنبش کارگری باید از طریق نمایندگان خود بر اجرای دقیق این طرح در "مجلس اسلامی" نظارت کند. و در کنار این سیاست اعلام کردند که در زمان دولت احمدی نژاد نه تنها قدرت خرید کارگران افزایش یافته است بلکه اصولا وضع کارگر بهبود قابل توجهی یافته است. البته ایشان تمام این سیاستها را نیز تحت عنوان "تشکل مستقل کارگری" بیان داشتند. در این زمینه به چند نکته باید اشاره کرد.
 
طرح چنین سیاستهایی تاکنون در جنبش کارگری سابقه نداشته است. حتی جریانات تا مغز استخوان ارتجاعی و مزدور دولتی خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار هم چنین سیاستی را در این دوران اتخاذ نکرده و به دفاع این چنینی از طرح احمدی نژاد و حاکمیت سرمایه برنخاستند. اینکه جریانی در جنبش کارگری به دفاع از یکی از ارتجاعی ترین باندهای هیات حاکمه برمیخیزد و از طرحهای کمر شکن آن پیشتیبانی میکند و خواهان مشارکت طبقه کارگر در اجرا و پیشبرد آن میشود هیچ معنایی جز تلاش برای نابودی و اضمحلال جنبش رادیکال و سوسیالیستی طبقه کارگر ندارد. بی دلیل نیست که آقای رضا رخشان پس از طرح این سیاستهای ضد کارگری و استثمارگرایانه به نیروهای رادیکال و چپی که در خارج طرح همبستگی بین المللی با طبقه کارگر را دنبال میکنند٬ تهاجم میکند. میکوشد رژیم اسلامی را از زیر ضرب خارج کرده و این نیروها را مقصر نبود و عدم شکل گیری تشکلات مستقل کارگری در جامعه ایران قلمداد کند .

از نقطه نظر ما این سیاستها تمام ضد کارگری و دفاعی آشکار از طرحهای سرمایه در تهاجم به کارگر و توده مردم کارکن است. تشویق دولت احمدی نژاد توسط صندوق بین المللی پول در اجرای طرح حذف سوبسیدها نشان دهنده جایگاه و اهمیت این سیاست در تعرض به کارگر و مردم زحمتکش است. بدون ذره ای تردید مدافعین این سیاستها را باید نقد و افشاء کرد. و این سیاستی است که حزب اتحاد کمونیسم کارگری بدون جار و جنجال٬ متین و مستدل٬ تاکنون انجام داده است.

اما طرح این مباحث به حزب در حاشیه "حکمتیست" اجازه داد که مجرایی برای خروج از سیاست سوسیال پاسیفیستی خود پیدا کند. این حزب که در طی چند سال گذشته تمامی اعتراضات مردم سرنگونی طلب را دو دستی تقدیم جناح اصلاح طلب حاکمیت اسلامی کرده بود و خود در گوشه خانه مشغول اجرای سیاست "مردم در خانه بنشینید" بود٬ به یکباره نفس تازه کرد و خود را در پشت این سیاستها و نماینده بارز آن٬ رضا رخشان٬ قرار دادند. برخی از عناصر رهبری این حزب در حاشیه که به قول رهبری اش کوچکترین ربطی به اعتراض و مبارزه طبقه کارگر ندارد٬ اعلام کردند که هر چه رضا رخشان بگوید چون از قرار کارگر است از آن دفاع خواهند کرد. و به این ترتیب از قرار به دوران فترت و خانه نشینی خود با دفاع فعال و قرار گرفتن در پشت یک سیاست ارتجاعی در صفوف طبقه کارگر خاتمه دادند. سیاستی که در عین حال مورد حمایت صندوق بین المللی پول و تمام دولتهای سرمایه در شرایط بحران اقتصادی است. و اما تئوریهایی که در این مدت بسیار کوتاه برای دفاع از این چرخش ارتجاعی خود تراشیدند واقعا تماشایی و دیدنی اند. یک نمایش از سقوط سیاسی کامل است. و چنانچه بر این خط ادامه دهند و پایفشاری کنند٬ هر چه بیشتر در مقابل رادیکالیسم سوسیالیستی طبقه کارگر و جنبش کمونیسم کارگری قرار خواهند گرفت. آینده ای که میتواند متاسفانه حتی نقطه پایانی بر موقعیت اپوزیسیونی این جریان قرار دهد.
 
در کنار این حزب البته محفل حاشیه ای بهمن شفیق و شرکا هم قرار دارند که بسیار وقیحانه تر از طرحهای ارتجاعی احمدی نژاد و این جناح دولت سرمایه دفاع میکنند. آینده حزب "حکمتیست" نمیتواند از موقعیت این جریانات سقوط کرده چندان بهتر باشد.
  
 در اینجا ذکر این نکته حائز اهمیت بسیاری است. ما اجازه نخواهیم داد که چه مدافعین این سیاستها و کلا موضعگیریهای حزب به اصطلاح "حکمتیست" به پای تئوریها و کمونیسم منصور حکمت نوشته شود. همانطور که استالین ادامه دهنده خط لنین در حزب بلشویک بعد از لنین نبود٬ این جریان هم ادامه دهنده کمونیسم کارگری منصور حکمت نبوده و نیست. از این رو نه فعالین این حزب و نه مخالفین این حزب مجازند که این سیاستها را به پای کمونیسم منصور حکمت بنویسند. حزب اتحاد کمونیسم کارگری اجازه نخواهد داد.
 
اما این جدال سیاسی به حزب تازه سبز و سفید شده حمید تقوایی هم زمینه ای برای تحرک داد. این جریان که در طول تمام مدتی که حزب ما جریانات سندیکالیسم و سیاستهای سازشکارانه این گرایش را نقد میکرد٬ در کنار و در دفاع از این جریانات و در مقابله با سیاست رادیکال کمونیستی در صفوف طبقه کارگر قرار داشت٬ اکنون شرایط را مناسب دیده تا به سیاستهای راست خود رنگ دیگری بزند. جنجالی که این جریان در این چهارچوب براه انداخته است٬ اهداف خاص دیگری را اساسا دنبال میکند. این حزب بدنبال این است که پرونده سبز و سفید خود را لاپوشانی کند. به دنبال آن هستند که کارگر کمونیست و رهبران کارگری و مردم آزادیخواه فراموش کنند که این حزب اعلام کرده بود تا زمانیکه موسوی در مقابل خامنه ای بایستد٬ در کنار مردم و در صفوف مردم قرار دارد. از قرار جامعه و مردم حافظه تاریخی خود را از دست داده اند و فراموش کرده اند که لیدر حزب طرح شرکت در تظاهراتهای جریانات راست و شیر و خورشیدی را طرح کرد و واحدیشان را سرافکنده و شرمگین به دنبال صف این جریانات روانه کرد.
 
 این دو حزب هر دو در یک گرایش ویژه دست راستی مشترکند. هم حزب به اصطلاح "حکمتیست" و هم حزب اکس مسلم هر دو دارای رگه ای هستند که آنها را به نزدیکی سیاسی به یک جناح از هیات حاکمه اسلامی کشانده است. این گرایش برای هر دو حزب مهلک و کشنده است. *